English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (7662 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wage costs U مخارج دستمزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wage U مزد
wage U اجرت کارمزد
wage U ضمانت حسن انجام کار
just wage U مزد عادلانه
specified wage U اجرت المسمی
wage U کار مزد دسترنج
wage U دستمزد
wage U حمل کردن
wage U جنگ برپا کردن
wage U اجیر کردن
wage U اجر
wage U اجرت
overall costs U هزینه کلی
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
with costs U با هزینه دادرسی
on costs U هزینههای غیرمستقیم
on costs U هزنههای ثابت
at all [any] costs <adv.> U در هر حال [بی شرط]
overall costs U هزینه کامل
costs U هزینه دادرسی
costs U خسارت دادرسی
wage funds U وجوه دستمزد
rate of wage U نرخ دستمزد
wage funds U مایه دستمزد
wage good U کالای مزدی
wage good U کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
wage incentive U انگیزه مزد
wage agreement U قرارداد دستمزد
wage income U درامد بشکل دستمزد
wage income U درامدمربوط بکار
wage index U شاخص دستمزد
wage determination U تعیین دستمزد
wage level U سطح مزد
wage market U بازار دستمزد
to wage war U جنگ کردن
real wage U مزد واقعی
wage ceiling U حداکثر دستمزد
wage ceiling U سقف دستمزد
wage bill U لیست حقوق
wage control U کنترل دستمزد
wage bargain U چانه زنی دستمزد
wage cuts U کاهش دستمزد
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
wage differentials U اختلاف در دستمزد
wage constraint U محدودیت دستمزد
wage earner U اجیر
wage earners U مزد بگیران
wage earners U حقوق بگیران
wage flexibility U انعطاف پذیری دستمزد
wage freeze U انجماد دستمزد
wage freeze U ثابت نگهداشتن دستمزد
to wage war U دست بجنگ زدن
nonflexible wage U مزد انعطاف ناپذیر
wage system U نظام پرداخت دستمزد
wage tax U مالیات بر مزد
wage-packet U پاکتیکهحقوقرادرآنمیگذارند
living wage U مزدکافی برای امرار معاش
to wage a campaign U لشکرکشی کردن
daily wage U مزد روزانه
cash-wage U دستمزد نقدی
annual wage U دستمزد سالانه
living wage U مزد امرارمعاش
living wage U مزد معیشت
wage standard U دستمزد استانده
wage stabilization U تثبیت مزد
wage rate U نرخ مزد
minimum wage U حداقل دستمزد
money wage U مزد پولی
wage rate U نرخ دستمزد
wage rigidity U انعطاف ناپذیری مزد
nominal wage U مزد اسمی
wage share U سهم مزد
wage stabilization U ثبات دستمزد
wage policy U سیاست دستمزد
valuation of costs U ارزش گذاری هزینه ها
construction costs U هزینه های ساخت و ساز
construction costs U هزینه های ساختمان
total costs U هزینه کامل
total costs U هزینه کلی
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
What costs little is little esteemed . <proverb> U آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
It costs quite a bit . U کلی پولش می شود
running costs U پرداختروزانهپول
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
transaction costs U هزینههای معاملاتی
fixed costs U هزینههای سرمایهای
design costs U هزینههای طراحی
costs of proceedings U هزینه دادرسی
costs of proceedings U مخارج عدلیه
costs arabicus U قسط شیرینی
comparative costs U هزینههای نسبی
carriage costs U هزینه باربری
operational costs U هزینههای عملیاتی
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
overhead costs U هزینههای بالاسری
overhead costs U هزینههای اضافی
material costs U هزینههای مواد
environmental costs U مضار زیست محیطی
estimate of costs U تخمین مخارج
fixed costs U هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
historical costs U هزینه اولیه
historical costs U هزینه واقعی
holding costs U مخارج نگهداری
implicit costs U هزینههای ضمنی
implicit costs U هزینههای نامرئی
internalization of costs U داخلی کردن هزینه ها
fixed costs U هزینههای ثابت
joint costs U هزینههای مشترک
overhead costs U هزینههای حاشیهای
overhead costs U هزینههای عمومی
spillover costs U عوارض منفی خارجی
joint costs U هزینه مشترک
standard costs U هزینههای نرمال
storage costs U هزینههای انبارداری
average costs U معدل هزینه کل محصولات
supplementary costs U هزینههای مکمل
supplementary costs U هزینههای اضافی
tangible costs U هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
taxation of costs U مالیات هزینه دادرسی
taxation of costs U ارزیابی هزینههای دعوی
to carry costs U هزینه مرافعه دادن
spillover costs U هزینههای خارجی
selling costs U هزینههای فروش کالا
prime costs U هزینههای اولیه
building costs U هزینههای ساختمان
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
carriage costs U هزینه حمل و نقل
real costs U هزینههای واقعی
standard costs U هزینههای استاندارد
avoidable costs U هزینههای قابل اجتناب
recurring costs U هزینههای تکرار شونده
secondary costs U هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
security for costs U تامین هزینه دعوی
selling costs U هزینههای فروش
base wage rate U حداقل دستمزد
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
rate of wage increase U نرخ افزایش دستمزد
rate of money wage U نرخ مزد پولی
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
wage price guideline U راهنمای مزد
wage price guideline U قیمت
wage price spiral U قیمت
wage price spiral U دور تسلسل دستمزد
wage profit ratio U نسبت دستمزد به سود
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
wage compution day U دستمزد ساعتی
free of forwarding costs <adj.> U ارسال مجانی
free of shipping costs <adj.> U ارسال مجانی
additional costs [expenses] U هزینه های اضافی
additional costs [expenses] U هزینه نهایی
costs an arm and a leg <idiom> U [فوق العاده پرخرج یا گران]
costs and arm and a leg <idiom> U خیلی گرونه
to fix a person with costs U هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
free of forwarding costs <adj.> U ارسال رایگان
life cycle costs U هزینههای دوره عمر یک محصول
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
measurement of benefits and costs U اندازه گیری منافع و هزینه ها
free of forwarding costs <adj.> U حمل رایگان
free of shipping costs <adj.> U حمل رایگان
free of shipping costs <adj.> U ارسال رایگان
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
reasonable of average wage fair U اجرت المثل
Recent search history Forum search
1due amount
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com